پایگاه فرهنگی علامت تعجب

ای نام نکوی تو سر دفتر دیوان ها / وی طلعت روی تو زینت ده عنوان ها

پایگاه فرهنگی علامت تعجب

ای نام نکوی تو سر دفتر دیوان ها / وی طلعت روی تو زینت ده عنوان ها

پایگاه فرهنگی علامت تعجب

امیدوارم در این پایگاه لحضات خوبی داشته باشید

تبلیغات

علامت تعجب

Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه
شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۲۱ ب.ظ

درون بر طمع جامی مزن دم


۰ نظر ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۲۱
محمد رضا
شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۱۷ ب.ظ

از دوست به یادگار دردی دارم

من درد تو را ز دست آسان ندهم

دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم

از دوست به یادگار دردی دارم

کان درد به صد هزار درمان ندهم

۰ نظر ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۱۷
محمد رضا
شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۰۹ ب.ظ

ما را به محبت علی بخشیدند

چون نامه اعمال مرا پیچیدند

بردند به میزان عمل سنجیدند

بیش از همه کس گناه ما بود ولی

ما را به محبت علی بخشیدند


۱ نظر ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۰۹
محمد رضا
سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۱۴ ب.ظ

سیم های ساز زندگی

اگه تو زندگی

یکی از سیم های سازت

پاره شد،

آهنگ زندگیتو

جوری ادامه بده

که هیچ کس نفهمه

به تو چی گذشت،

حتی اونی که سیم رو پاره کرد.


۲ نظر ۱۸ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۱۴
محمد رضا
سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۰۰ ب.ظ

فرق خرید آقایان و خانم ها


۱ نظر ۱۸ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۰۰
محمد رضا
سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۵۴ ب.ظ

(فلسفه ى ایشالله ۱۲۰ ساله شى)

در دوران هخامنشیان سال کبیسه وجود نداشت همیشه اسفند ماه ۲۹ روز بوده،در تقویم آن زمان هر چهار سال یک روز ذخیره میشد و طی ۱۲۰سال یک ماه ذخیره داشتند که آن سال را بجای ۱۲ماه،۱۳ ماه اعلام میکردند،در ماه سیزدهم هیچکس کار نمیکرد همه با خرج حکومت جشن میگرفتند بنابراین مردم در حق هم دعا میکردند که ۱۲۰سال عمر کنند تا حداقل یک جشن یک ماهه را ببینند.!!!

۰ نظر ۱۸ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۵۴
محمد رضا
سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۴۸ ب.ظ

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ویرانه ندارد

دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

گفتم مه من از چه تو در دام نیفتی ؟
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد

در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست
آن شمع که می سوزد و پروانه ندارد

در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد

تا چند کنی قصه ی اسکند و دارا
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد

از شاه و گدا هر که در این میکده ره یافت
جز خون دل خویش به پیمانه ندارد

۰ نظر ۱۸ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۴۸
محمد رضا