گر بر سر نفس خود امیری، مردی
گر بر دگران خرده نگیری، مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتادهای بگیری، مردی
باران که می آید...
یک نفر، با لبخندی، نفس عمیقی می کشد و می گوید:
واو چه بوی خوشی می آید
و یک نفر با چشمانی خیس تر از خیابان کارتون هایش را جمع می کند و می گوید:
شعبان شد و پیک عشق از راه آمد
عطر نفس بقیت الله آمد
با جلوه سجاد ابوالفضل و حسین
یک ماه و سه خورشید در این ماه آمد